| «برای اینکه از جزیرهتان بیرون بروید، اول باید از آب بگذرید و خیلیها هستند که این کار را نمیکنند یا نمیخواهند که بکنند. اگر توی جزیره باشید، احساس تکافتادگی میکنید وحس میکنید با مردمی که ساکن خاک اصلی هستند متفاوتید، حتی اگر فقط چند مایل از خاک اصلی فاصله داشته باشید و بتوانید آن را ببینید.» (از متن کتاب)
| آلیستِر مَکلاود در جزیرۀ کِیپ برِتونِ کانادا بزرگ شد، جایی که نیاکان اسکاتلندیاش قرنها پیش آنجا ساکن شدند و بیشترِ داستانهایش در همانجا میگذرد. مکلاود برای تأمین هزینۀ تحصیلاتش، هیزمشکنی و معدنکاری و ماهیگیری کرده، مشاغلی که در داستانهایش به آنها پرداخته است، داستانهایی تکاندهنده، با غنای عاطفی و زبانی، با درونمایۀ خانواده و ارتباط بین نسلها، که، به گفتۀ مایکِل اُنداتیه (نویسندۀ رمان بیمار انگلیسی)، «هم بومی و هم جهانی»اند. از او فقط هفده داستان و یک رمان منتشر شده، که از بهترین آثار ادبی کشورش به شمار میروند.
«سخت است بتوان کسی را تصور کرد که قادر باشد مثل آلیسِتر مَکلاود خواننده را سِحر کند.» آلیس مونرو