با فرض اینکه آدمی هیچگونه دسترسی مستقیمی به واقعیت ندارد و سوای ادراکات بیواسطه حسی هرگونه فهم و درکی از واقعیت درواقع تفسیری از واقعیت است که از طریق برخی واسطهها یا میانجیهای فرهنگی صورت میگیرد، میتوان گفت که ایدئولوژیهای سیاسی از جمله کلانترین و رایجترین میانجیهایی هستند که آدمی در دوره مدرن برای فهم واقعیت سیاسی و تأثیرگذاری بر آن در اختیار دارد. به عبارت دیگر، اگر آنچه در دسترس آدمی قرار دارد نه واقعیت فینفسه بلکه تفاسیر و انگارههایی از این واقعیت باشد، آنگاه ایدئولوژیهای سیاسی چهارچوبهایی مشخص و مدوّن برای تفسیر واقعیت هستند. بدین عنوان، ایدئولوژیها مهماند چون درکی منسجم، یا انسجامبخش، و تا حد زیادی پیشبینیپذیر از واقعیتهای جهان سیاست را در اختیار آدمی میگذارند. از این حیث، به گفته نویسنده کتاب «مقدمهای بر ایدئولوژیهای سیاسی»، ایدئولوژیهای سیاسی شباهت فراوانی به جهانبینیها دارند. بر این اساس، مسئله این نیست که آیا آدمی دارای ایدئولوژی جهانبینی هست یا خیر، بلکه مسئله آن است که ایدئولوژی جهانبینیای که بهطور طبیعی و بهناگزیر میانجی ارتباط فرد با واقعیت است و موجب فهم واقعیت در قالب تفسیری ویژه از آن میشود تا چه حد تفصیلیافته و منسجم است و خود فرد به چه میزان نسبت به آن خودآگاه است.
آدمی به جهت تربیت شدن در دل فرهنگ و آموزشهایی که در فرایند اجتماعی شدن بهطور مستقیم یا غیرمستقیم میبیند، دیدگاههای مشخصی درخصوص واقعیت (تمامیت هستها و بایدهای زندگی) پیدا میکند. این دیدگاهها میتوانند به درجات مختلف پراکنده، غیرمنسجم، مبهم، جزئی و ناخودآگاه و یا برعکس، کاملاً وحدتیافته، منسجم، روشن، کلی و خودآگاه باشند. اهمیت ایدئولوژیها بهعنوان چهارچوبهای مدوّن فکری در همین وحدتیافتگی، انسجام و روشن بودن آنها و نظم و نسقی است که به گرایشهای پیدا و پنهان آدمی میدهند. اما از آنجا که واقعیت بهمراتب بیش از آن است که در اندیشه بگنجد، ویژگیهای مورد اشاره بر محدودیت اجتنابناپذیر ایدئولوژیها نیز دلالت میکنند. به عبارت دیگر، آنچه ایدئولوژیها را بهعنوان مجموعههایی نظامیافته از ایدهها در ارتباط با واقعیتْ متمایز و ممتاز میکند همزمان آنها را ناقص و محدود نیز میسازد. درک امر سیاسی و فعالیت در این زمینه مستلزم تربیت ایدئولوژیک است، اما هر ایدئولوژی سیاسی، بهنحوی اجتنابناپذیر، همزمان با آنکه پنجرهای به روی واقعیتهای ممکن میگشاید پنجرهها و امکانهای دیگر را نیز میبندد. در این بین، تمنای تماشای منظره بدون گشودن پنجرهای بر روی آن همانقدر ناممکن به نظر میرسد که تمنای مشاهده همزمانِ همه منظرههای ممکن از خلال همه پنجرههای ممکن.
چیزی که ایدئولوژیهای سیاسی را از جهانبینی متفاوت میسازد تعلق ایدئولوژیها به دوره مدرن، روشن بودن فرایند تکوین تاریخی آنها و همبسته بودنشان با تحولات کلانی است که از جهات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در این دوره به وقوع پیوسته است، امری که تجلی بارز آن را در مربوط بودن یا حتی پیوستگی ایدئولوژیهای سیاسی با احزاب سیاسی میتوان مشاهده کرد. ایدئولوژیهای سیاسی مختلف علاوه بر آنکه نظامهای منسجمی از ایدهها هستند، تا حد زیادی منافع و علایق گروههای مختلف اجتماعی را نیز انعکاس میدهند. بدین عنوان، آنگونه که نویسنده کتاب گفته، ایدئولوژیهایی مانند لیبرالیسم، محافظهکاری و سوسیالیسم بیش از همه، و به ترتیب، بازتابدهنده منافع و علایق طبقه متوسط، طبقه مرفه و طبقه کارگر هستند. با گذر از قرن نوزدهم و ورود به قرن بیستم، پیوند ایدئولوژیهای سیاسی با گروههای اجتماعی اقتصادی نیز، به گواه ظهور ایدئولوژیهای آنارشیستی، فمینیستی و زیستمحیطی، برجستهتر و گاه، همچون مورد فاشیسم و پوپولیسم، پرمسئلهتر میشود. از سوی دیگر پیوستگی ایدئولوژیهای سیاسی با فعالیت سیاسی به حدی است که وقتی جهانبینیهای مختلف، از جمله و بهویژه جهانبینیهای مذهبی، درصدد برمیآیند تا عاملیت مستقیمی در فرایندهای سیاسی داشته باشند ناگزیر میشوند در قالب ایدئولوژیهای سیاسی تدوین گردند و تفصیل بیابند. بدین ترتیب، اگر چنین تصور میشود که ایدئولوژیهای غیرمذهبیِ تمامیتخواهانه به جهت فراگیر بودن دعاویشان درباره هستها و بایدها دارای خصلت دینی یا شبهمذهبی هستند از آن طرف این تصور نیز وجود دارد که هرگونه بروز و ظهور سیاسی مذاهب در جهان مدرن بهناگزیر خصلت ایدئولوژیک پیدا میکند؛ و اصطلاح «ادیان سیاسی» تا حد زیادی ناظر به هر دو این پدیده است (هم ایدئولوژیهای سیاسی تمامیتخواهانه و هم ادیان تاریخیِ سیاسیشده).
از حیث تعلقات فکری، نویسنده کتاب بیآنکه صراحتاً بگوید جایی در بین لیبرالیسم و محافظهکاری قرار دارد، ایدئولوژیهای دوگانهای که در کنار سوسیالیسم و ناسیونالیسم چهار ایدئولوژی بزرگ و اصلی دوره مدرن را ساختهاند. به گفته هیوود، کامیابی لیبرالیسم را در دستاوردهای تاریخی آن میتوان دید و محافظهکاری نیز بهواسطه انعطافپذیری و عملگرایی نهفته در آن همچنان مهم و تأثیرگذار است، در حالی که چنین ارزیابیای درباره سوسیالیسم، به این دلیل که بنا بر شواهد و قرائن نتوانسته به وعدههایش عمل کند، صدق نمیکند و ناسیونالیسم نیز بیش از آنکه همچون سه ایدئولوژی قبلی دربرگیرنده گزارهها و برنامههایی مشخص درخصوص نحوه مدیریت سیاسی و اقتصادی جامعه باشد درعمل نوعی رویکرد یا دیدگاه کلان است. گذشته از این ایدئولوژیها، و سوای ایدئولوژیهای تمامیتخواهانهای که مصداق ادیان سیاسی هستند، در قرن بیستم شاهد شکلگیری ایدئولوژیهایی از قبیل اکولوژیسم و چندفرهنگگرایی هستیم که هرچند در قیاس با ایدئولوژیهای مورد اشاره فراگیری و عاملیت کمتری دارند، اما مصداق مواجهات نظاممند با مسائل و مشکلات نوظهوری هستند که ایدئولوژیهای قبلی از تشخیص آنها و ارائه راهحلهای شایسته برایشان ناتوان بودهاند.
کاری که نویسنده کتاب در تقسیمبندی ایدئولوژیهای سیاسی میکند کمابیش در چهارچوب تقسیمبندیهای متعارفی قرار میگیرد که کتابهایی از این دست انجام دادهاند. در این بین، آنچه کار هیوود را از مؤلفانی شبیه او متفاوت و کمابیش ممتاز میسازد رویکرد مقایسهای او و ایجاز و صراحتی است که وی در انجام دادن این مقایسهها دارد، امری که نمود روشنش را در جدولها و نمودارهای متعدد کتاب میتوان دید. در اینجا مخاطب میتواند بهروشنی شاهد شیوههای برخورد متفاوتی باشد که ایدئولوژیهای مختلف، بهزعم نویسنده، در مواجهه با مسائل و موضوعات مشابه دارند. این امر نه فقط به مخاطب عام درکی روشن و ملموس از ایدئولوژیهای سیاسی مختلف میدهد بلکه کتاب را اصطلاحاً بسیار تدریسپذیر میکند، ضمن آنکه به جهت گزارههای صریحی که نویسنده درباره نحوه برخورد متفاوت ایدئولوژیها با مسائل مشابه صادر کرده، سنجش و ارزیابی گزارههای مزبور و موافقت یا مخالفت مستدل با آنها نیز آسانتر میشود. کتاب از حیث تدوین نقشه و الگوی روشنی دارد و از حیث پرداختن به جمیع مسائل مربوط به ایدئولوژیهای مختلف دارای جامعیتی درخور است، جامعیتی که البته به دلیل محدود بودن صفحات کتاب و نیز مقاصد آموزشی مشخصی که به منظور برآوردن آنها تدوین شده، به فشردهسازی، مختصرسازی و گاه حتی سادهسازی نزدیک میشود. از سوی دیگر، همانگونه که پیشتر گفته شد، تعلقات فکری ایدئولوژیک نویسنده باعث شده در مواجهه با ایدئولوژیهای رقیب داوریهای ارزشگذارانهاش را نیز بهطور ضمنی و گاه حتی صریح دخیل کند.
در مجموع، این کتاب میکوشد با تمایز معقولی که بین اندیشه، نظریه و فلسفه سیاسی از یک سو و ایدئولوژیهای سیاسی از سوی دیگر قائل است تصویری فراگیر و صدالبته مقدماتی از این ایدئولوژیها به دست دهد. از این حیث، کتاب «ایدئولوژیهای سیاسی» به نقشهای عمومی شبیه است که در آن مختصات کلی ایدئولوژیهای مختلف و نسبتی که هریک از آنها با همه ایدئولوژیهای دیگر دارند از فاصلهای کمابیش دور و با خطوط روشن ترسیم شدهاند. با وقوف اجمالی به این تصویر یا نقشه کلی، مخاطب علاقهمند میتواند آن را راهنمای خود قرار دهد و در ادامه مطالعاتش فاصله خود را کمتر کرده، با دقت و حساسیت بیشتری در هریک از این مناطق با همه ظرایف و پیچیدگیهای متصوری که در آنها وجود دارد کندوکاو کند. این مخاطب شاید حتی بتواند خودآگاهی بیشتری نسبت به گرایشهای ایدئولوژیک سیاسی خود بیابد یا چه بسا اصلاً چنین گرایشهایی را نسبت به این یا آن ایدئولوژی در خود پیدا کند. مهمتر از همه، چنین مخاطبی خواهد دانست که در جهان مدرن در حوزه سیاستورزی اصطلاحاً چیزی که خارج از ایدئولوژی باشد وجود ندارد؛ به عبارت دیگر، در اینجا سخن گفتن از گرایش سیاسیای که دربرگیرنده همه ایدئولوژیهای سیاسی و فرادست آنها، یا در نقطه ممتاز و مجردی بیرون از آنها، باشد ناممکن است. جهان ایدئولوژیهای سیاسی جهان تا حد زیادی جهان «یا این یا آن» است و نه جهان «هم این هم آن». به گفته هیوود، هرچند ایدئولوژیهای سیاسی به شکل خالص یا غیرآمیخته پدیدهای کمیاب است و همه ایدئولوژیها عملاً ترکیبی از ایدئولوژیهای مختلف هستند، اما ترکیبهایی که بین ایدئولوژیها صورت میگیرد دلبخواه نیستند و این پدیدههای مرکب عموماً با محوریت عناصر اصلی یک ایدئولوژی خاص و وام گرفتن عناصر پیرامونی از ایدئولوژیهای دیگر ساخته میشوند.
انتشار ویراستهای مختلف این کتاب در طول سالیان نشاندهنده کامیابی آن در جلب توجه مخاطبان علاقهمند و برآوردن انتظاراتی است که ایجاد کرده است. این سابقه باعث شده که نبض کتاب «ایدئولوژیهای سیاسی» تا حد زیادی با نبض تحولات عینی جهان سیاست بزند. ویراست پایانی کتاب که مبنای ترجمه حاضر بوده در سالهای پس از دوره اول ریاست جمهوری ترامپ تدوین شده است. از این حیث، لحن نویسنده هنگام مواجهه با پدیده ترامپ لحن نویسندهای است که آن دوره را تمامشده تلقی میکند و اکنون به تحولات پس از آن میپردازد. همزمان، هشدارهایی که نویسنده در بخش پایانی کتاب دربارة شکنندگی و آسیبپذیری لیبرالیسم میدهد و توجه نسبتاً وسواسیای که در سرتاسر کتاب به نئولیبرالیسم و راست افراطی و نیز به پوپولیسم و چپ افراطی نشان داده از بیمهای او نسبت به آینده خبر میدهد. با این اوصاف، احتمالاً باید منتظر ماند و دید که ویراست بعدی کتاب در مواجهه با دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ و تحولاتی که پیش و پس از آن در جهان سیاست به وقوع پیوسته چگونه عمل میکند. به هر روی، همانگونه که هیوود خود در ابتدای کتاب گفته، و به گواه تحولات پرشتاب جهانیای که در همة زمینهها شاهد آن هستیم، باید گفت که شگفتیهای جهان ایدئولوژیهای سیاسی حقیقتاً تمامی ندارند، شگفتیهایی که بخشی از آنها در قالب کمرنگ یا پررنگ شدن ادواریِ ایدئولوژیهای مختلف و نیز پدید آمدن ایدئولوژیهای ترکیبی جدید به فراخور تحولات کلانتر اجتماعی اقتصادی فناورانه نمایان میشوند.
افزون بر همه اینها، در سطح داخلی، با نگاه به نقشه راهنمایی که هیوود در اختیارمان قرار داده میتوان به واژگان و اصطلاحات آشنای سیاسی اعم از چپ، راست، میانه، تکنوکرات، محافظهکار، رفرمیست، تندرو و غیره نگریست و درباره انطباق نسبی یا عدم انطباق آنها با تعاریف و توضیحات استانده ارائهشده در این کتاب داوری کرد یا حتی با توجه به تفاوتهای گاه ماهویای که بین این تعابیر و نسخههای بومیشده آنها وجود به لزوم تجدیدنظر احتمالی درباره برخی از آنها اندیشید. هرچه هست، بهعنوان یک فرض مقدماتی، میتوان پذیرفت که در اینجا نیز بهاصطلاح «خارجازایدئولوژی» وجود ندارد و همة تحولات پیچیده عینی و اندیشگی نهایتاً، و به شیوههای مختلف، در قالب ایدئولوژیهای متمایز سیاسی، البته در جلوههای بومیشدهترِ آنها، انعکاس مییابند.
منبع: ایبنا