فردا چطور؟ شاید فردا!

مروری بر نمایشنامۀ در انتظار گودو

دو مرد به نام‌های استراگون و ولادیمیر یکدیگر را نزدیک درختی خشکیده ملاقات می‌کنند و بر سر موضوعاتی مختلف باهم بحث می‌کنند و درنهایت متوجه می‌شوند که هردوی آن‌ها منتظر مردی به نام گودو هستند. در این حال مردی به نام پوتزو و برده‌اش، لاکی، وارد می‌شوند. پوتزو و ولادیمیر و استراگون مدتی باهم صحبت می‌کنند و در این مدت لاکی با «رقصیدن» و «فکر کردن» آن‌ها را سرگرم می‌کند؛ سپس پوتزو و لاکی می‌روند. بعد از رفتن آن‌ها پسر‌ وارد می‌شود و می‌گوید که فرستاده‌ی گودو است. مثل اینکه آقای گودو امشب نمی‌آید؛ اما فردا حتماً می‌آید. ولادیمیر سعی می‌کند سؤالاتی درباره‌ی گودو از پسر بپرسد؛ اما او می‌رود. ولادیمیر و استراگون تصمیم می‌گیرند که بروند؛ اما از جایشان تکان نمی‌خورند. روز بعد همه‌ی اتفاقات دوباره تکرار می‌شوند. بازهم ولادیمیر و استراگون یکدیگر را ملاقات می‌کنند؛ اما استراگون، دیدار دیروزش با ولادیمیر را به خاطر نمی‌آورد. بازهم پس از مدتی پوتزو و لاکی وارد می‌شوند؛ آن‌ها هم دیدار دیروزشان را به خاطر نمی‌آورند. پوتزو نابینا شده و لاکی اکنون صرفاً یک احمق است و شیطنت و بامزگی ندارد. انگار سال‌ها گذشته است و آن‌ها در انتظار گودو پیر و شکسته شده‌اند

استراگون: اون باید همین‌جا باشه.

ولادیمیر: اون نگفت حتماً می‌آد.

استراگون: اگه نیومد چی؟

ولادیمیر: فردا برمی‌گردیم.

استراگون: و بعد پس‌فردا.

ولادیمیر: احتمالاً.

استراگون: و همین‌طور الی آخر.

در انتظار گودو نوشته‌ی سال 1952 میلادی است. حال و هوای اثر لحظه به لحظه عجیب و عجیب‌تر می‌شود؛ این ویژگی در کنار دیگر خصلت‌های آن، منجر به خلق سبکی خاص شد و بدعت مهمی در تاریخ نمایشنامه‌نویسی جهان ایجاد کرددر انتظار گودو نماینده‌ی جریان مهمی از نمایشنامه‌نویسی به نام تئاتر ابزورد است. تئاتر ابزودر پیش از این نمایشنامه آغاز شده بود؛ اما این نمایشنامه‌ توانست ابزورد را بر سر زبان‌ها بیندازد. بر اساس دایره‌المعارف بریتانیکا «تئاتر ابزورد عمدتاً شامل آثاری از نویسندگان اروپایی و آمریکایی در برهه‌ی زمانی خاص، دهه ۵۰ و اوایل ۶۰ میلادی، است که بر فلسفه‌ی آلبر کامو در نمایشنامه‌ی اسطوره‌ی سیزیف منطبق شده‌اند. آلبر کامو در آنجا اذعان می‌کند که وضعیت انسان ضرورتاً ابزورد و تهی از معنا است. البته باید دانست که جریان ابزورد هیچ‌گاه جریانی رسمی‌ نبوده است. هنرمندان ابزورد مانند دیگر جریان‌های هنری مستقیماً با یکدیگر در تعامل نبوده‌اند و صرفاً در محتوای آثارشان با بدبینی به موقعیت انسان نگاه می‌کردند؛ موقعیتی که در آن انسان تلاشی بیهوده برای یافتن معنا و هدف زندگی دارد. در این دیدگاه نوع بشر ناامید و مضطرب است.» هیچ قطعیتی در کار نیست. تنها یک انتظار محض وجود دارد؛ انتظاری که سرتاپای وجود انسان را دچار لرزه کرده است. ابسورد زاییده‌ی جهان پس از جنگ جهانی دوم است؛ جایی که مؤلف به دنبال یافتن معنایی از دل درماندگی است. این عدم قطعیت و بی‌کنشی در ساختار نمایشنامه‌ هم دیده می‌شود. ابسوردیست‌ها ساختارِ زبان، کاراکترها و پیرنگ را شکستند تا معنای آن‌ها را به پرسش بگیرند و عدم قطعیت یادشده را روی صحنه به نمایش بگذارند. تا اینجا به نظر می‌رسد ابسوردیست‌ها فضای تاریک و تلخی داشته باشند؛ اما ابدا این‌طور نیست؛ چرا که آن‌ها ناامیدی و سیاهی‌شان را با طنزی مخصوص به خود در هم می‌آمیزند. این نکته در نمایشنامه‌ی در انتظار گودو به وضوح دیده می‌شود و به همین علت، نمایشنامه‌ در دسته‌ی «تراژی‌کمدی» طبقه‌بندی می‌شود. جنبه‌ی تراژیک اثر این است که آن‌ها در جهانی معماگونه زندانی شده‌اند و انتظاری عبث را برای شخصیتی ناشناخته می‌کشند؛ تنها امیدشان هم این است که گودو به آن‌ها هدف یا معنایی القا کند. در حین این انتظار، درگیر ملالی عمیق می‌شوند و کارشان حتی به خودکشی می‌رسد. جنبه‌ی کمدی اثر، طنز مبهمی است که به خاطر موقعیتشان ایجاد شده و به رفتار و گفتارشان وارد شده است؛ مثلاً ولادیمیر و استراگون در گفتارشان «تکرار» و «بازی با کلمات» فراوانی دارند و به طرز احمقانه‌ای کلاه‌هایشان را چندبار با هم عوض می‌کنند؛‌ هم‌چنین آواز خواندن و رقصیدن و دلقک‌بازی فراوانی دیده می‌شود. انگار مخاطب در مواجهه با این اثر نمی‌داند که باید بخندد یا گریه کند!

یکی از تأثیرات در انتظار گودو در کاربرد اصطلاح‌گونه‌ی نام نمایشنامه‌ است؛ می‌توان هنگامی که منتظر رخ دادن اتفاقی هستیم که احتمالاً هیچ‌وقت رخ نمی‌دهد، از اصطلاح «در انتظار گودو بودن» استفاده کنیم. گودو در نمایشنامه‌ی در انتظار گودو احتمالاً هیچ‌وقت نمی‌آید. اصلاً شاید اگر گودو خودش را نشان دهد دیگر گودو نیست. دست‌کم دیگر با تعاریف ولادیمیر و استراگون مطابقت ندارد. گودویی که در نمایشنامه تعریف می‌شود انگار حضوری در همه‌جا و در همه‌چیز دارد؛ در نتیجه‌ برای او تبدیل شدن به قالب فیزیکی غیرممکن است. ولادیمیر و استراگون منتظر مردی اسرارآمیز هستند و در این مدت توانایی انجام هیچ‌ کاری را ندارند؛ نه می‌توانند کار دیگری کنند و نه می‌توانند به چیز دیگری فکر کنند؛ چیزی شبیه به خود زندگی.

 

 

منبع: نوشتۀ حجت سلیمی، منتشر شده در آوانگارد


کتب مرتبط: