در جوامع بازاربنیاد...فعالیت اقتصادی نه فقط از دیگر بخشهای حیات اجتماعی متمایز است بلکه به کل جامعه سامان میبخشد و گاهی بر آن سلطه دارد. –جان گری
بدون تردید جهانی که در آن زندگی میکنیم متأثر از نظام سرمایهداری است؛ ساز و کاری که علاوه بر ایجاد ثروت و رفاه برای عدهای، محرومیت بسیاری برای عدۀ دیگر به دنبال داشته و شکست بدیلهای آن نیز در توسعه و تثبیت آن موثر بوده است. اما نقش بازار در این جدال کجاست؟ حامیان سوسیالیسم بازار مدعیاند که بازار را صرفاً به سرمایهداری تقلیل ندهیم. بازار میتواند عواملی را برای برابری فراهم کند. اما در مقابل منتقدان/مخالفان میگویند این ایده راهگشا نیست. چون خصوصیتهای سرمایه را در خود دارد. تمام گزارههای قبلی به اهمیت این مناقشه اشاره دارند. حتی جنگهای جهانی اول و دوم، جنگ سرد و بحرانهای اقتصادی دهههای اخیر را نمیتوان بدون تحلیل سرمایهداری و اقتصاد [رقابتی] بازار (که برخی میگویند شوخی است و وجود ندارد) مورد واکاوی دقیقی قرار داد.
در این یادداشت سعی میشود با مروری مختصر بر کتاب «ذهن و بازار» به هدف مؤلف و اهمیت نوشتهاش اشاره شود.
در آغاز میبایست «سرمایهداری» را تعریف کنیم. همان که آدام اسمیت به آن جامعۀ تجاری میگفت و هگل جامعۀ مدنی. چنین عنوانی را مارکس، مارکسیستها و سوسیالیستها فراگیر کردند. گرچه به نوشتۀ اریک هابزباوم منشأ واژه [شاید] به قبل از 1849 برمیگردد (1).
سرمایهداری: اشاره به نظامی است که در آن مالکیت خصوصی سرمایه تعیینکنندۀ چهرۀ اقتصادی و سیاسی آن و همچنین پدیدآورندۀ نوعی نظم اجتماعی خاص است که در آن طبقۀ حاکم، که سرمایهداری یا بورژوازی نامیده میشود، از نیروی تولیدی جامعه به سود خود بهره میگیرد (2).
جری مولر در مقدمۀ کتاب سؤالاتی از قبیل «آیا بازار مردم را ثروتمندتر میسازد یا آنها را فقیرتر میکند؟»، «نقش روشنفکران چه باید باشد؟ آیا باید نظام سرمایهداری را براندازند، از آن پشتیبانی کنند و یا آن را بهبود ببخشند؟» را مطرح میکند و همچنین با نظر به آرای بزرگترین متفکران مدرن به سؤالات مذکور پاسخ میدهد.
سرمایهداری را صرفاً نمیتوان به اقتصاددانان سپرد و لازم است که از جنبههای گوناگونی بررسی شود، گرچه این امر پدیدۀ جدیدی نیست و دهههاست که از سوی مارکسیستها انجام میشود. با این حال کمتر کسی چون جری مولر توانسته نحلههای فکری متفاوتی (از مارکس تا هایک) را در یک مجموعه گردآوری کند.
فصل اول کتاب «پسزمینۀ تاریخی: حقوق، عدالت و فضیلت» با رسالۀ توماسین شروع میشود. پدر روحانیای که مالاندوزان را سرزنش میکرد؛ دیدگاهی که برخاسته از دولت-شهرهای یونان باستان بود. در طول دههها تجارت و کسب سود عملی غیراخلاقی تلقی میشد، اما طی چه روندی نظام سرمایهداری بعدها خود تبدیل به آیین مقدسی شد که پیروانش به اصول خدشهناپذیر آن باور دارند؟ به این پاسخ رجوع کنیم: «تکوین فئودالیسم در اروپا، برخلاف سرشت انباشتی ظهور سرمایهداری، از فروپاشی فاجعهبار و همگرای دو شیوۀ پیشین و مجزای تولید نشأت میگرفت (3). اما تفاوت مارکس با دیگر متفکران چیست؟ چرا همچنان نقد مارکس بر سرمایهداری مورد بررسی قرار میگیرد؟ «مبارزۀ طبقاتی» یا «کمونیسم»؟ پاسخ در میان این دو نیست. بلکه پاسخْ «شیوۀ تولید» خواهد بود. برای ورود به جزییات به این جمله توجه کنید: «شیوۀ تولید از نظر مارکس ناظر است بر ترکیب پارهای نیروهای مولد معین با پارهای مناسبات تولید معین.» (4)
در فصل هفتم، «کارل مارکس: از رباخواری یهودی تا خونآشامی جهانی» با بررسی پیشینۀ بزرگترین منتقد بازار و طبقهبندی آثاری که نوشته است روند بدل شدن هگلی جوان به ناقد سرمایه را شرح میدهد. این فصل اشاراتی به زمینۀ اجتماعیای که او در آن میزیست و شرایط تاریخی قبل و بعد از زندگیاش دارد. نویسنده در ادامه یادآوری میکند که اغلب ایدههای نظری مارکس تا بیستوشش سالگیاش یعنی تا سال 1844 شکل گرفته بودند. مولر در این فصل نگاهی به «مانیفست کمونیست» دارد؛ متنی که بیانیهای سیاسی بود تا نوشتهای معطوف به ساختارهای مالی-بازاری جامعه.
در فصل دهم، «لوکاچ و فریز: از جستجوی جمعیت تا وسوسههای تمامیت» درمییابیم که لوکاچ مهمترین تأثیر را بر چهرههای برجستۀ مارکسیسم غربی گذاشته است. لوکاچ وجه فرهنگی سرمایهداری را مورد تحلیل قرار داد و تزِ «طرد کامل لیبرالیسم» بهسبب معضلات فرهنگی را عنوان کرد. عجیبتر اینکه او در جایی متولد شد که «همسانانگاری یهودیان با سرمایهداری بهطور کامل درست بود.» اما به خوبی رویکردهای فرهنگی بازار را زیر سؤال برد.
در فصل سیزدهم کتاب «فردریک هایک: لیبرال نابهنگام» به سرگذشت اقتصاددان برجستۀ اتریشی و یکی از چهرههای جدید لیبرالیسم پرداخته شده است؛ لیبرالیسمی که مولر آن را «محافظهکارانه» مینامد. یعنی لیبرالیسمی که با تأکید بر آزادی سعی در محدودسازی مداخلات دولتی دارد. تفکیکی که جری مولر در این کتاب میان لیبرالیسم هایک و «لیبرالیسم سازشناپذیر و بازارمحور» میزش قائل میشود از مناقشهبرانگیزترین ادعاهاست؛ چون غالباً این دو چهره را نمایندۀ جریان یکسانی میدانند. اما مؤلف اعتقاد دیگری دارد. او همچنین مهمترین عامل برای رد دخالت دولتی از سوی هایک را «تجربۀ کنترل اجارهبها» در اوایل قرن بیستم میداند –جهانی که رفتهرفته بازرگانان و صنعتگران را به کارآفرینان بدل میکند. مولر در ادامه به نقد تفسیر مارکوزه از ناسیونال-سوسیالیسم نیز میپردازد. هایک اعتقاد داشت که فاشیسم و نازیسم برآیندی از جمعگرایی خاص طبقات متوسط هستند. گرچه استاد او، میزس، نیز به این گزاره باور نداشت؛ این ادعا که «کینتوزی طبقۀ متوسط به پایین» به تورم آنان را تهیدست کرده است و در مسیر سقوط قرار داده. اما تجربۀ تاریخی و حوادث بعدی اثبات کرد که هیتلر و ارتش ورماخت از دل تهیدست شدن طبقات متوسط و تشدید بحران اقتصادی سر برآورد. البته الگوهای فرهنگی و تاریخی در سرکوب یهودیان را نباید نادیده گرفت.
در انتها باید اشاره کرد که مولر با درک درست از گزارۀ «سرمایهداری را صرفاً به اقتصاد تقلیل ندهیم.» و با آرای گاه متضاد و گاه متشابه فیلسوفان، حقوقدانان، اقتصاددانان و جامعهشناسان به تحلیل آن پرداخته است. سرمایهداری اکنون در جدیدترین شکل خود یعنی نولیبرالیسم قرار دارد که از ویژگیهای اصلی آن میتوان به خصوصیسازی، تشکلزدایی و موقتی کردن قراردادهای کار اشاره کرد. به همین سبب ضروری است تا سرمایهداری را از نظرگاههای مختلفی به نقد کشید. کتاب «ذهن و بازار» منبع مهمی برای شناخت ما از نظم کنونی و آتی جهان است، جهانی که امروز بیش از هر زمانی با آن در جدالیم. گرچه «هر آنچه سخت و استوار است [روزی] دود میشود و به هوا میرود.»
یادداشتها:
(1) عصر انقلاب، اریک هابزباوم، علیاکبر مهدیان و اشکان صالحی، نشر اختران.
(2) دانشنامۀ سیاسی، داریوش آشوری، نشر مروارید.
(3) گذار از عهد باستان به فئودالیسم، پری اندرسون، حسن مرتضوی، نشر ثالث.
(4) پرسشهایی از مارکس (چرا حق با مارکس بود؟)، تری ایگلتون، صالح نجفی و رحمان بوذری، نشر هرمس.
نوشتۀ: سهیل سروی (دانشجوی حقوق دانشگاه شهید بهشتی)